خبرگزاری حوزه/ نامش زكريا، شهرتش اسلامي؛ مقامش شهيد، پدرش علي... و این تبار سبز و سرخ گلگلون کفنی است که یک بالش علم دین و بال دیگرش مجاهدت در راه خدا بود و راهی راه شهادت؛ برای همیشه تاریخ، درس یاری دین خدا و از خود گذشتن و به ملکوت وصال حق رسیدن را به همه نوآموزان مکتب رشادت و شهامت بدهد.
خانوادهای قانع اما غنی
او در سال 1338 در روستاي «خطير كلا» از توابع شهرستان «قائم شهر» بدنیا آمد. آنهم در خانواده ای که گرچه مسکین و فرودست و كم در آمد بود، اما مزین به زیبایی مذهب و مشرف به شرف اعتقاد دینی و حقیقت آیینی بود.
وقتی تاریخ زندگیش را مرور می کنیم به یک زندگی ساده و بی آلایش می رسیم که در محیطی صمیمی و پاک، یک نوجوان را کم کم آماده حضور در میدان جهاد اکبر و جهاد اصغر نمود.
قدم در دبستان علم و شبستان معرفت
در سال 1344 وارد دبستان شد و پس از پايان دوره ابتدايي ، با شوق باطنی خویش و البته به پيشنهاد و تشویق پدرش قدم در حوزة علمية «داراب كلای ساري» گذاشت.
يك سالی را در آنجا به تحصيل پرداخت. سپس به شهرستان «بابل» رفت و يك سال هم در آنجا به کسب معارف دینی همت گماشت.
راهی سرزمین جهاد و اجتهاد
سپس به مانند بسیاری از قطارانش راهی شهر مقدس قم شد و پنج سال در عش آل محمد(ص) اقامت نمود.
شهيد اسلامي در سال 1357 ازدواج کرد و از نتایج آن وصلت مبارك ، دختري به اسم «فاطمه» بود که بسان یادگاری سپیدبخت و شیرین بیان و زلال از خود برجای نهاد.
مبارزات انقلابی این شهید سعید
در همان سال هاي طلبگي؛ علم مبارزه در برابر رژيم ستم شاهي را بر دوش می کشید و با پخش نوار ، پيام ، رساله و عكس امام و بعد هم در سال 1353 با برگزاری جلسات دینی و اعتقادی براي جوانان و آشنا کردن آنها با مسائل سياسي روز و احكام اسلام در شکل دیگری به مبارزه ادامه داد.
همین اهداف زیبای الهی و مبارزات انقلابی بود که او را آماج تهمت هاي فراوان از ناحیه وابستگان حکومت منحوس پهلوی و البته روحاني نماهای وابسته و دیگر مزدوران رژيم کرد.
از جمله ویژگی های این شهيد سعید، اسلامي این بود که سالها درس و ممارست طلبگی و مبارزه به انحاء مختلف باعث شده بود تا او ديد وسيعي نسبت به جريان سياسي روز داشته باشد به نحوی حتی می توانست بعضي از عواقب ناگواري كه بعداً اتفاق مي افتاد را پيش بيني کند.
به شکلی که اینطور می نمود که جريانات سياسي روز برايش حل شده و در آسیاب بصیرت و زیر خورشید ایمان قلبی و باور اعتقادیش ذوب و هضم شده بود.
درست مثل الگوهای وارسته خویش که انبیا و اولیای حق بودند؛ افراد با يك برخورد ، مجذوب او مي شدند.
*به روایت همسر
همسر شهید می گوید :
«من مدت چهار سال با او زندگي كردم و او را به عنوان يك دوست در پيش خود مي يافتم ؛ هر چه او داشت ،برايم مي گفت و هر چه من داشتم براي او مي گفتم ، من فكر نمي كنم كسي در زندگي ، اين همه با خانواده اش با رفتار انساني برخورد كند.»
اهالی خانه اش می گویند زکریا از نه سالگي نمازش را شروع كرد. براي جوانان ،معلم بزرگي بود. امام را مجسمة تقوي مي دانست و معيارهاي همه جانبهاش در او خلاصه ميشد. وقتي پيام امام را مي شنيد ، براي اجراي آن سر از پا نمي شناخت.
بعد از پيروزي انقلاب اسلامي ، صندوق قرضالحسنهاي را در روستاي خود بنا كرد و مسئوليت مستقيم اين بناي مقدس را به عهده داشت . دومين گام او ساختن پايگاهي جهت بارور كردن نهال نسل جوان و تشكيل انجمن اسلامي و تأسيس كتابخانه بود.
در چند روستاي ديگر هم انجمن اسلامي تشكيل داده و خود تشكيلات آن را رهبري مي كرد. در زندگي خود استقلال داشت و هرگز حرف هاي واهي ديگران را كه مي خواستند او را از خط امام جدا كنند ، قبول نمي كرد .
قبل از انقلاب عدهاي از روحانينماها سعي داشتند او را از خط امام باز دارند و با دعوت به تقيه نمودن ، قصد داشتند او را از هدف نورانياش باز دارند ولي او هرگز از راه مستقیم امام و انقلاب جدا نشد و خط سبز و سرخ ولایت را رها نکرد.
درست همان شیوه ای که در سالهای دفاع مقدس هم بکار بست و نصب العین خویش ساخت؛
پنج مرتبه در جبهه های حق علیه باطل حضور یافت و سرانجام، در شانزدهم ارديبهشت سال 61 در حاشية اروند پس از نبردی مردانه و شهامت خیز و شجاعت آمیز با بدني سوخته به وصال حق رسید و شربت مصفای شهادت را سرکشید.
پيكر مطهرش پانزده روز بعد به زادگاه رجعت نمود و بر فراز دستان هم قبیله ای هایش در روستاي «خطير كلا» به خاك سپرده شد .
خاطرات
همرزم طلبة شهيد زكريا اسلامي می گوید:
آن قدر عاشق ولايت بود، آنقدر عاشق امام بود كه تمام سراسر وجودش را ولايت پر كرده بود. و بارها تصریح میکرد که ما نبايد جلوتر از ولايت حركت بكنيم. شاقول ما بايدولايت باشد؛ محور ما بايد ولايت باشد، ببينيم او چه ميگويد!!
و هم محله ای اش چنین به یاد می آرود که:
برادرشان كه بسيار جوان كم سن و سالي بود، اولين شهيد محل بود. بعد من يادم ميآيد كه وقتي اين بزرگوار جنازة برادر كوچكشان را در داخل قبر گذاشته بودند، جملهاي را با اين شهيد محل كه برادرشان بود زمزمه ميكردند كه:
اي برادر! آرام بخواب؛ من بلافاصله اولين كسي هستم كه هر چشم به زمين افتادة شما را برخواهم داشت و به سوي شماپرواز خواهم كرد و ميآيم و دقيقاً اين خاطره ذهن همة ما را مشغول كرده بود كه طولي نكشيد كه ديديم كه اين بزرگوار بعد از مدّت كوتاهي به خيل شهدا پيوست.
صحیفه سرخ و زیبای شهید
وصيت نامهي شهيد زكريا اسلامي که سرشار از بارقه های ایمانی و فرازهای روحانی و عواطف عرفانی است.
با قلمی که گرچه ساده است اما پیچیده در چرخش ساقه های سرو بلند شهامت و شجاعت و شهادت است و تا آسمان هفتم و بهشت برین حق بالا می رود:
با این جمله قرآنی و نشانه مکتب ایمانی آغاز می کند که:
«الذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا».
و آنک درس انسان شناسی در مکتب شهیدی وارسته
انسان وقتي انسان است كه خود راشناخته باشد و وقتي خود را شناخته است كه بتواند با اين خودشناسي، خداي خود رابشناسد؛ يعني ارزش انسان در شناخت «او» است.
اگر انساني توانست به واقعيت انساني و اسلامي خودش پيببرد و بدانجامهي عمل بپوشاند و به فطرت خدا گونهي خود آشنا شود، آنگاه ميشود به او لقب «انسان متعالي» را داد؛
آنگاه است كهخداوند او را از عباد خاص خود مينامد كه ميفرمايد: «يا ايتها النفس المطمئنه ارجعي الي ربك راضية مرضية فادخلي فيعبادي وادخلي جنتي».
خداوند ابتدا نفس مطمئن را مطرح ميكند كه اگر كسي آن نفس مطمئن را داشت، او را داخل بندگان خاص خودمينمايد. ميشود گفت كه شهداي ما ابتدا آن نفس در آنها ايجاد ميشد و سپس به لقاءالله ميپيوستند.
بنابراين انسانمتعالي، انساني است كه توفيق شهادت در راه خدا را پيدا كند و اينجانب زكريا اسلامي افتخار دارم كه شهادت نصيب من شود و من با اطمينان كامل به اين راه و آگاهي كامل نسبت به رهبري قاطع امام خميني، اين حقيقت را پذيرفته و درك نمودهام كهتنها راه نجات مسلمان جهان در زمان غيبت امام زمان(عج) پيروي كامل از رهبري امام امت، خميني كبير، براساس قرآناست كه ميفرمايد:
«يا ايها الذين آمنوا اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولي الامر منكم». و ايمان كامل به اين مسير و عشق بهشهادت و وحدت در اين مسير است.
لذا من از كليهي برادراني كه اين وصيتنامه را ميخوانند و يا ميشنوند، انتظار دارم كه اين سه پايهي اساسي اسلام(وحدت و ايمان و رهبري) را سلاح خود دانسته و هرگز از اين راه خارج نشوند كه در آن صورت، شكست ما حتمي خواهدبود و تنها در صورت عمل به آن، پيروز خواهيم شد.
سخني با خواهر و برادرانم:
فقط يك جمله به شما ميگويم و آن اين كه «به راهم ادامهبدهيد؛ خط امام را پيشهي خود قرار داده و پيام رسان خون شهيدان باشيد».
...
آری؛ وقتی از لابلای کلمات، خاطرات عاشقان را رصد می کنی و در متن و بطن ظهور آبی شان، رعد نور بهشت برین خدا را می بینی؛ وقتی از دل آن روزها و شبها، به قلب این روزگار پل می زنی و میان عروج آسمانی آنها و سطح سیمانی این دوران می مانی، یادت می افتد که شهدا از تبار باران بودند و از جنس ایمان.
یادت می افتد که ما این روزها چقدر به آن روزها و حس و حالشان، شور و شکوهشان، آبی دعایشان و سادگی و طراوت ایمان و اعتقادشان نیازمندیم!
شاید؛ شاید ما دیگر دستمان به جسم مطهر و بوی معطر شهدا نرسد؛ اما جان و جهانمان، فکر و ذکرمان، و روح و روانمان که می تواند زیر باران یاد و وصیت و زندگی و سیرهشان، خیس امید و انتظار شود. نمی شود؟!
یکی از این نامهای طلایی و نقاط روشن خدایی نام طلبه شهيد زکریا اسلامی است.
نامش بلند، یادش گرامی، راهش پررهرو، خاطره اش زنده و روحش قرین رحمت واسعه الهی و میهمان سیدالشهدا(ع) و انبیا و اولیای الهی و معصومین(ع) باد!